ویسنته رومرو ردوندو یک نقاش فیگوراتیو و مربی اسپانیایی است که بیشتر به خاطر تصاویر پاستلی خود از دختران زیبا در لحظات تنهایی در محیطی رمانتیک، که با لباسهای حیلهگرانه آراسته شدهاند، شناخته میشود. او سال ها در کوستا براوا اقامت داشته است. آثار او به دلیل ارائه زیبایی و آرامش کمیاب و درخشندگی واضحی که در هنر استادان بومی مدیترانه دیده می شود، ستایش شده است. آثار رومرو ردوندو با افتخار در سراسر اروپا و فراتر از آن به نمایش گذاشته شده است.
وی در مورد خود چنین می گوید:
نمی توان گفت با یک پالت در دست به دنیا آمدم، اما می توان گفت از کودکی در عشق به نقاشی از حمایت پدرم برخوردار بودم. او در مورد نقاشی بسیار مشتاق بود و مرتباً از موزه پرادو در مادرید بازدید می کرد و اغلب مرا به آنجا می برد. بعدها در حدود 14 سالگی شروع به نقاشی با رنگ روغن کردم. به یاد دارم که از نقاشی های گویا، کاراواجو و ورونز کپی می کردم. در حدود سن 16 سالگی شروع به نقاشی روی موضوعات خودم کردم و کمی بعد در دوره اچینگ شرکت کردم.
پس از یک سال تردید، در 18 سالگی تصمیم گرفتم هنرهای زیبا بخوانم. در آن زمان لازم بود در یک آزمون ورودی انتخابی و دشوار شرکت کنید تا بتوانید در مدرسه هنرهای زیبای سن فرناندو در مادرید تحصیل کنید. من خودم را برای یک سال در یک آکادمی خصوصی آماده کردم و در آزمون ورودی نوبت دوم شرکت کردم. یک بار آنجا تصمیم گرفتم به جای نقاشی، مجسمه سازی بخوانم. متوجه شدم که دانش رنگ نسبتاً ساده و نسبتاً شهودی است. با این حال، طراحی موضوع واقعی مطالعه است و مجسمه سازی در نهایت چیزی جز طراحی سه بعدی نیست. از آنجایی که بعداً خود را وقف نقاشی کردم، مدتی در مورد اینکه آیا انتخاب خوبی بوده است تردید داشتم. امروز فکر میکنم اینطور بود، زیرا از نظر شخصی من دقتی که طراحی به ارمغان میآورد، مبنای اصلی ثبات یک نقاشی است.
من خودم را یک نقاش کلاسیک می دانم. منابع الهام من عمدتاً هنرمندان دوره رنسانس و به ویژه باروک مانند تیسیان، روبنس، ولاسکز و رامبراند بوده است. جدای از آن، من تأثیر جزئی امپرسیونیسم را به معنای رهایی خاصی از رنگ از تبعیت از کیاروسکورو تشخیص می دهم. با این حال، نمی توانم بگویم که من هیچ یک از آنها را بیش از حد تحسین می کنم، من برخی از معاصران مانند دگا یا مانه و همچنین برخی از افراد بعدی مانند سارجنت یا سورولا را بسیار بیشتر تحسین می کنم.
او همچنین در پاسخ به این سوال که کدام یک از نقاشان گذشته را دوست دارد ملاقات کند گفت:
چه سوال سختی! دوست داشتم وقتی فیدیاس مجسمههایی را برای سنگفرش پارتنون میساخت، یا در کنار رامبراند وقتی برخی از آثار شگفتانگیزش را نقاشی میکرد، مانند “Vrouw Badend in een Stroom” کنارشان بودم. البته، همراه با ولاسکوز، زمانی که “لاس منیناس” را تصور کرد.